آخرین بار همین اردیبهشت بود، موزه فلسطین قرار داشتیم برای گفتوگو درباره نقاشی دفاع مقدس با موضوع خرمشهر. از بین نقاشانی که اثری با موضوع خرمشهر داشتند، فقط دکتر صادقی سریع درخواستم را مثل همیشه با مهر پذیرفتند.
قرار در موزه فلسطین بود که استاد در حال خلق آخرین اثرشان بودند. سر وقت آمدند. تکیده شده بودند. موهایشان حسابی به سفیدی نشسته بود. کمی با تانی صحبت میکردند. مرا به زیرزمین موزه بردند و گفتند: «میخواهم چیزی نشانت بدهم ولی نخواه که جلوی دوربین دربارهاش صحبت کنم». چند اتاق تودرتو، دهها بوم بزرگ را در خود جا داده بودند، بومهایی که در کنار هم تابلوی صد مترمربعی را میساخت که قرار بود در محضر حضرت آقا رونمایی شود. تک به تک بومها را برایم توضیح دادند و قصههایشان را گفتند. شگفتآور بود. آن همه موضوع از خلقت آدم و حوا تا امروز، از انقلاب و دفاع مقدس گرفته تا داعش و سردار سلیمانی و امریکا و صدام و جنگ خلیج و... اثری که حاصل آنچنان غوری در تاریخ ایران و جهان بود که مخاطب را حیرتزده میکرد.
دکتر حبیبالله صادقی با آن روحیه عجیب انتقادگریاش همه تاریخ را در میان رنگها جا داده بود. مثل همه هشت سال جنگ که هر خبری از رادیوهای بیگانه برایشان موضوعی برای خلق یک کاریکاتور در مجله پیام انقلاب شده بود. مثل بومهای متعددش که وجه نقادانه پررنگی داشت، تابلوی غریبه، هرگز مباد، تابستان 64، نجوا یا تابلوهایی در رحلت حضرت امام (زه) کشیدند یا مبارز فلسطین که جلوی تابلو سوم ماه می گویا با شاخه گل قرمزی ایستاده بود.
دکتر صادقی، دکترای پژوهش هنر از دانشگاه تربیت مدرس داشت، اما او به اعتبار دهها تابلوی تاثیرگذارش، به اعتبار پیشکسوتیاش در هنر انقلاب و دفاع مقدس، به اعتبار تابلوی چهار مترمربعی «فیضیه» دکتر صادقی است که به قول مرتضی اسدی هنوز کسی به راحتی جرات ایستادن جلوی بومی به این بزرگی را ندارد، ولی دکتر صادقی وقتی سال دوم لیسانس بود، چنین اثر بزرگی خلق کرد.
برای من که هرگز فرصت و شانس نشستن سر کلاسهای رسمی دکتر صادقی را نداشتم، چند وجه از شخصیت بارز ایشان همیشه برایم درس بوده و هست: مهربانی، صبوری، همراهی و حمایتش از هر کس که کاری از دستش برمیآمد.
هنرمند صادق و متعهدی که دلش برای کشور و دین و انقلاب میتپید. در آخرین دیدار ما، هر چه تلاش می کردم که درباره نقاشی خرمشهر صحبت کنند، موفق نمی شدم از بس که می خواستند از انقلاب و دین و مدافعان وطن و عشقی که به این آب و خاک داشت حرف بزند. نمی دانم انگار می دانست باید تمام عشقش به این آب و خاک را در کلامش جاری کند تا به عنوان آخرین نگاهش، آخرین احساسش برایمان به یادگار بگذارد.
از وقتی خبر سفر ناگهانیاش منتشر شده لقبهای زیادی به او دادند: حبیب هنر انقلاب، نقاش آرزوها اما من میگویم هنرمند صادق ،متعهد - منتقدو مهربان از میان ما رفت. جایش همیشه خالی حواهد ماند و یادش همیشه در دل ما. سفر به بهشت گوارای دل نازنینش باد.